این روزا سرم خیلی شلوغ بود یه بار که سنسی اومد گفت به مناسبت 22 بهمن قراره یه همایش تو هنرستان شاهد واقع تو چهارراه ظالاقانی داشته باشیم و قراره یه یاساکو ارائه بدیم.
این روزا سرم خیلی شلوغ بود یه بار که سنسی اومد گفت به مناسبت 22 بهمن قراره یه همایش تو هنرستان شاهد واقع تو چهارراه ظالاقانی داشته باشیم و قراره یه یاساکو ارائه بدیم.
قول داده بودم که فیلم مسابقه یاساکو رو بفرستم
امیدوارم لذت ببرید
فقط شرمنده که یکم تاره
خبر خوب که هنوز زنده ام و حتما خیلی هاتون می گید احتمالا دیگه باشگاه نمیرم که پست نمی زارم
نه غلطه
چون سه شنبه به علت مرگ شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی تعطیل رسمی بود، سنسی تو چنل اطلاع داد که به دلیل تعطیلی سه شنبه، می تونید امشب تو اون یکی باشگاه یعنی باشگاه درفک تمرین کنید.
هر کس که درجه کمربندش از بقیه بالا تر باشه و قدیمی تر باشه جلوی همه قرار می گیره و یه جورایی ارشد کل بچه هاست. اگر سنسی براش کاری پیش بیاد و از باشگاه بره، اون تمرین میده و تعیین می کنه که چه کاری انجام بدیم
جلسه قبل سنسی یک ربع آخر بچه ها رو نشوند و ازشون در مورد باشگاه نظر سنجی کرد.
آقا نادر(1) گفت که تمرین رو بیشتر کنیم و بیشتر کار کنیم
روز مسابقه فرا رسید. یک ربع اول همه مشغول تمرین بودند. ده گروه اومده بودند و به قدری کار ها جذاب بود که اصلا کار ما به چشم نمی آمد، بعد از تمرین، سنسی وارد تاتامی شد. همه نشستیم، هنوز یکسری از گروه های تکمیل نشده بود. سنسی شروع به صحبت کرد تا سایر گروه ها تکمیل شود.
بعد از تمام شدن صحبت های سنسی، قرعه انداختیم که چه کسی به ترتیب نمایش را اجراء کند، ما گروه پنچم شدیم، یکی یکی به وسط تاتامی می آمدند و با استرس فراوان نمایش خود را اجراء می کردند. نوبت گروه ما شد، همه چیز از یادمان رفته بود.
قرار بود مسابقات یاساکو در رده سنسی نوجوانان و خردسالان برگزار بشه و سانس ما جزء مسابقه دهندگان نبودند.
تقریبا یک هفته بچه های دو باشگاه در حال تمرین بودند. بعد از یک هفته سنسی به ما اطلاع داد که شما هم می تونید در مسابقات شرکت کنید و دو جلسه بیشتر فرصت ندارید.
گاهی اوقات که وقت آزاد داشتم با اجازه سنسی، زود تر از زمان سانس خودم به باشگاه می رفتم و با کوچک تر از خودم هم تمرین می کردم. اونشب هم زمان با شب یلدا، پس از نرمش و دویدن، سنسی وارد تاتامی شد و بچه ها رو دور خودش جمع کرد
مثل اینکه می خواست خبر مهمی به شاگردا بده،و دقیقا اینجور هم شد.
اون شب یک نفر به نام سنسی ابوالفضل که از شاگردان سنسی محمودی پور بود، به باشگاه آمده و قرار بود به جای سنسی محمودی آموزش بده، کسی که دارای قد کوتاه و مهارت فوق العاده در آکروبات بود
اون روز تمرین ما خیلی سخت بود و هر کی هم اعتراض می کرد، به خاطر اعتراضش کل باشگاه تنبیه می شد