گاهی اوقات که وقت آزاد داشتم با اجازه سنسی، زود تر از زمان سانس خودم به باشگاه می رفتم و با کوچک تر از خودم هم تمرین می کردم. اونشب هم زمان با شب یلدا، پس از نرمش و دویدن، سنسی وارد تاتامی شد و بچه ها رو دور خودش جمع کرد

مثل اینکه می خواست خبر مهمی به شاگردا بده،و دقیقا اینجور هم شد.