روز مسابقه دارت رسید، با یک ربع تاخیر یعنی ساعت ۸ و ربع رسیدم باشگاه،
با سنسی رفتیم و نون و خامه عسل خریدیم آوردیم و به بچه ها صبحونه دادیم

بعدش به سه گروه تقسیم شدیم: گ
روه جوانان و گروه نوجوانان و گروه خردسالان، آقا نادر شروع به نوشتن امتیاز ها کرد و من هم به عنوان داور مشغول شمارش امتیاز ها بودم.