روز مسابقه فرا رسید. یک ربع اول همه مشغول تمرین بودند. ده گروه اومده بودند و به قدری کار ها جذاب بود که اصلا کار ما به چشم نمی آمد، بعد از تمرین، سنسی وارد تاتامی شد. همه نشستیم، هنوز یکسری از گروه های تکمیل نشده بود. سنسی شروع به صحبت کرد تا سایر گروه ها تکمیل شود.

بعد از تمام شدن صحبت های سنسی، قرعه انداختیم که چه کسی به ترتیب نمایش را اجراء کند، ما گروه پنچم شدیم، یکی یکی به وسط تاتامی می آمدند و با استرس فراوان نمایش خود را اجراء می کردند. نوبت گروه ما شد، همه چیز از یادمان رفته بود. ابتدا کمی آرامش خود را حفظ کردیم سپس به میان تاتامی آمدیم. بالای تاتامی ایستادیم، کل باشگاه مشغول تماشای ما بودند، پرچم یا مهدی(عج)(1) دست من بود.

شروع به چرخوندن پرچم کردم، صورتم پر عرق شده بود، از قرمزی صورتم میشد فهمید که چه استرس بالایی دارم، پس از چرخوندن پرچم یک مقدار استرس من و سایر اعضاء گروه از بین رفت.به میان تاتامی اومدیم و کارهامون رو به نمایش گذاشتیم.

اول نمایش خوب بود و کارها رو به ترتیب انجام دادیم اما قسمت میانی نمایش، به دلیل فراموشی تمرین ها، سرعت نمایش کاهش یافت. خیلی اوضاع وخیمی بود و چون سرگروه من بودم اگر نمایش خوب برگزار نمی شد همه چی به پای من تموم میشد.ابتدا کمی تمرکز کردم، چون نمایش رو از قبل بارها تو ذهن خودم مرور کرده بودم، شروع کردم به گفتن کارهای نمایش به سایر اعضای گروه؛ با ایما و اشاره نشون می دادم که چه کاری رو چه زمان انجام دهیم و همین کار تا حدودی به موفقیت نمایش ما کمک کرد.

نمایش را که تمام کردیم به بیرون تاتامی آمدیم تا گروه های دیگر نمایش خود را اجراء کنند. خیلی عرق کرده بودیم و قلب هایمان تند تند می تپید، لحظات خیلی سختی بود.

بعد از اتمام نمایش سایر گروه ها همگی دور هم جمع شدیم. اولیاء به داخل تاتامی آمدن و شروع کردن به عکس گرفتن، بعد از عکس ها نوبت به خواندن نتیجه مسابقات شد،هیچ استرسی برای نتیجه نمایش نداشتیم چون می دانستیم که در این زمان کوتاه، تلاش خودمون رو کرده بودیم. سنسی مال همه گروه ها رو خوند و نوبت گروه ما شد، زمانی که امتیاز گروه ما رو خوند یک دفعه کل باشگاه از تعجب دهانشون وا موند، در کمال ناباوری گروه ما دوم شد

4 گروه برتر داشتیم:

 گروه اول از باشگاه کیان با 26/5 امتیاز.

گروه دوم گروه محمد جواد خندان(2) از باشگاه درفک و گروه ما از باشگاه کیان با 26 امتیاز

گروه سوم مهدی ازادی(3) از باشگاه درفک

قرار شد حکم نفرات برتر هم جلسات بعد در باشگاه داده شود. آن مسابقه تجربه خوبی برای ما و سایر گروها ها بود. تقریبا 50 درصد یاساکو تمرین فراوان است و همچنین در یاساکو باید ذهن بسیار باز و درک عمیقی از نمایش ها داشت.

ساعت حدود 9 شب بود که باشگاه درفک را ترک کرده و با بدن خسته و نیمه جان راهی خونه هامون شدیم.

(1)پرچم یا مهدی(عج): با هماهنگی بچه های گروهم قرار شد روز مسابقه پرچمی با عنوان یا مهدی قرض گرفته و روز مسابقه در نمایشمان رقص پرچم انجام دهیم


(2)محمد جواد خندان:یکی از بستگان سنسی محمودی پور و یکی از هم باشگاهی ها که مهارت فوق العاده ای در نینجا و رابطه خوبی هم با من داشت.


(3)مهدی آزادی:از اراشد باشگاه درفک و از دوستان صمیمی من بود.


ثبت شده در تاریخ چهارشنبه 1395/10/5


فیلم نمایش به زودی گذاشته خواهد شد.